((شب انتظار))
شب به گلستان تنها منتظرت بودم
باده ی ناکامی در هجر تو پیمودم
آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم ، آن شب و فرسودم
بودم همه شب دیده به ره تا به سحرگاه
ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه
غم ها به سر آمد زنگ غم دوران از دل بزدودم
پیش گلها ، شاد و شیدا ، می خرامید آن قامت موزونت
فتنه ی دوران دیده ی تو از دل و جان من شده مفتونت
در آن عشق و جنون مفتون تو بودم
اکنون از دل من بشنو تو سرودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
محمود صناعی